صدا

باز اینجا

بازاینجا

دلم برای همه چیز تنگ شده

حتی برای چیزهایی که نبوده اند،نداشته ام،اتفاق نیافتاده اند

دلم برای آغوش های خیالی تنگ شده

بهار سر به سرم می گذارد

سبز سبز سبز

چرا مردم نمی فهمند که این رنگ فقط به چشمان تو می آید

کمی هوایت رانفس کشیدم

کمی عطرت را استشمام کردم

کمی مست شدم

و برگشتم...

برچسب‌ها: دلتنگی, سبز, بهار صدا...

باز اینجا...

اینجا راحت تر حرف می زنم

چون حرف های من برای نخواندن است

می دانستم که امروز

دیریازود می رسد

روزی که همه چیز را برایم تعریف کنی

و بروی

نمی دانم بعد از تو باید چطور زندگی راتحمل کنم

من تمام می شوم

من تمام می شوم

من تمام می شوم

برچسب‌ها: رفتنت, مرگ صدا...

هی حرف رفتن را پیش می کشی

هی من را می بری تا خود جهنم

هی نمی روی

هی نمی آیی

این کارهاچیست جانا

به خدا روانیست این چنین عاشق آزاری

من که اصرار ندارم تو خودت مختاری

یا بمان،یاکه نرو،یا نگهت می دارم....

__برای باز کردن هدیه ام هیچ ذوقی نداری....

هدیه ای که با تموم وجودم بستمش....

برچسب‌ها: هدیه, شکنجه, عاشق آزاری صدا...

خیلی حس بدیه

خیلی حس بدیه که این قدر فضای وبلاگ نویسی مهجور و فراموش شده

پرنده پر نمیزنه اینجا

خیلی حس بدیه که روی لینکای وبلاگت کلیک می کنی و می بینی که دیگه نیستن

وبلاگایی که دوستشون داری دیگه نیستن

هووووف چی بگم

مگه من خودم خیلی فعالم

هروقت دلم خیلی تنگ بشه

فقط میام و نگاه می کنم

به نظرم فضای اینجاها خیلی بهتره

خیلی...

دلم تنگ شده

برچسب‌ها: دلتنگی صدا...

گاهی وقت ها آدم هوس می کند سال ها وقت آزاد داشته باشد،بدون کارو زندگی و درس و کنکور، و بنشیند مدام به گذشته ها فکر کند،مدام دیوانگی هایش را به خاطر بیاورد،این که عاشقتر از حالا بوده... نداشتن وقت آزاد برای فکر کردن،فکرکردن به زندگی ،به تو و تمام خاطراتمان، آزارم می دهد. یک بار برایت نوشتم : فکر کردن به تو جزو برنامه های مهم زندگی منه! و حالا من از تمام برنامه های زندگی عقب افتاده ام به قول دوست شاعر  تو دیر کردی و من از زندگی جاماندم حالم عجیب  است مثل همیشه و مثل هیچ وقت، یک نفر می گفت دلتنگی خاصیتش شده،دلتنگی برای تو،شاید خاصیت همه ی ماست نوشته های بسیار دورت را دلم می خواهد هزار باربخوانم،نوشته هایت که نه راستش دلم می خواهد تا آخر جهان وقت آزاد داشته باشم و بروم توی آن وبلاگ لعنتی ات،همان جایی که بیشتر شبیه تو بود و تک تک کلمات و لینک هارا زیر و رو کنم به دنبال ردی از گذشته ات وقت ندارم شب هاقبل از خواب با تو حرف بزنم، و این وحشتناک ترین اتفاق ممکن است مدام به زن هایی فکر می کنم،که عاشقند اما حقشان را از مردها می گیرند،می فهمی چه می گویم؟ به زنی فکر می کنم که دلش نمی خواهد به نام خانوادگی شوهرش خوانده شود و من بسیار دوستش دارم. فکر می کنم که من چقدر نام خانوادگی ام را دوست دارم، اما اینکه مرا به نام و نشان توبخوانند ، کمی عجیب و غریب شیرین است. رفیق باش عزیزم بعدا برایت بیشتر م صدا...

صدا...

از تاریخ جا موندم

حسرت روزهایی رو میخورم که داره بدون از تو نوشتن می گذره

بدون ثبت کردن خاطره هامون

کاش می شد کمکم کنی...

بازم ایده هام برای زندگی ریخت بهم!

تو که هیچ وقت دوست نداشتی از کسی کمک بگیری مهدیس خانوم!

کمک اون فرق می کنه...

کاش می شد راه نشونم بدی

بگی از چی بنویسم

از کجای قصه بنویسم

اصلا،اصلا بیای بگی من می خونم

تو فقط بنویس!

صدا...

شونزده روز گذشته از روزی که خیلی چیزا عوض شد از روزی که صداتو شنیدم از روزی که اسممو گفتی از روزی که... می دونی شاید اتفاق خیلی عجیبی بود اما من خوب نفهمیدمش نمی فهمیدم که این صدایی که داره می خنده و باهام حرف میزنه صدای کیه عجیب بود عجیب انگار همه چیز یخ زده بود مثل تیله... اما حالا که ازش رد شدم هیچ حسی بهش ندارم  انگار هیچ اتفاق خارق العاده ای نبوده... نمی دونم،این روزا اوضاع خیلی پیچیده شده،شاید اوضاع خیلیا،نمی فهمم کجام،کجای قصه ام دارم چیکار می کنم،میخوام چه راهی رو برم،تنها چیز قرص و محکم زندگیم قلبمه که برای تو میزنه هنوز صدا...